فلسفه زندگی
تامل در این که چرا تو مایه عبرت شدی ؟ چرا از اندوخته دیگران استفاده نکردی ؟ چرا همه چیز را دست کم می گیری ؟ چرا فکرمی کنی راه حل میانی وسهل وجود دارد؟ چرا به همه خوش باوری ؟ یا تامل در این که حالا چه می توانی بکنی و کدام راه را باید تجربه کنی ؟
تو برای این که مایه عبرت دیگران نشوی باید هیچ کارنکنی این طوری بی اشکال خواهی شد . آدمی که هیچ کاری را انجام نمی دهد هیچ اشکالی نخواهد داشت . اشکال از زمانی شروع می شود که انسان می خواهد براساس دریافت های خود - حتی پس از مشورت با دیگران - عملی را انجام دهد . هرروز در باره این کار یک جور داوری می شود . بستگی به حال افراد و میزان موفقیت تو و فرهنگ حاکم برزمانه دارد . هریک از این متغیر ها می تواند نظر ها را نسبت به کار تو تغییر دهد . تاجایی که یک روز کار تو را شایسته تقدیر بدانند و روزی دیگر آن را کاری ناشایست .
پس مهم تر از نحوه داوری های مردم نگاه خودت به کارهایت در متغیر زمان است . اگر تو علیرغم گذشت زمان کارهایت را مردود ندانستی این یک کامیابی واقعی است البته مشروط بر این که در واقع و بر اساس امور نفس الامری نیز کنش تو سازگا با سنت های حاکم برهستی باشد و صرفا یک خوش بینی افراطی و بی دلیل نباشد .
پس مهم سه چیز است : یکی تو هستی تویی که حقیقت ازلی را بدرستی فهمیده ای و یکی همان حقیقت ازلی است که همه حق ها به او بر می گردد و یکی هم بردباری که می توانی در برابر داوری ها ناصواب مردم داشته باشی و در میان انبوه داوری های درست و نادرست راه حق را گم نکنی و تحت تاثیر فشارها از آن عدول ننمایی . این می تواند گوشه ای از فلسفه زندگی اجتماعی انسان باشد .
اين كه در صد سينه پيچد يك نفس