اوچ قیزلار
سال گذشته در کنار تعدادی از خویشاوندان به علم کندی رفتم و در بازگشت برای نخستین بار اوچ قیزلار را در مسیر خود از علم کندی به پری ، از نزدیک مشاهده کردم . این دیدار برایم از آن جهت اهمیت داشت که از دوران کودکی افسانه اوچ قیزلار الهام بخش من بود و در بازگشت از علم کندی خوشحال شدم که این کوهستان را از نزدیک می بینم . ولی مهم تر از این دیدار نکته ای بود که درسفر اخیر به ازبکستان و قرقیزستان با آن روبرو شدم. باورتان می شود که در کشور ازبکستان ، در مسیر تاشکند به سمرقند کوهستان مشابهی به همین نام ، یعنی اوچ قیزلار وجود دارد ؟ و در جنوب قرقیزستان در شهر باستانی (اش) کوهی به نام سلیمان تو که همه ایرانیان را به یاد تخت سلیمان می اندازد ؟ این تشابه وقتی برای من تعجب آور بود که متوجه شدم ، شهر _اش _ به ضم الف ، نام خود را وامدار اوشو است . یک واژه اوستایی که زردشتیان آن را به معنی حضرت بکار می برند و برای بیان قداست زرتشت از این تعبیر استفاده می کنند .در این کوهستان چند غار و مغاک وجود دارد که هنوز آداب مهرپرستان در آنها حفظ شده است و زنان برای بارداری در آنجا حضور یافته و نذر و نیاز می کنند. درست مثل آن مراسمی که من در دوران کودکی خود در ایوان قایا و دلیک قایا در کوههای مسیر توزلار پری شاهد آن بودم.
وقتی من این تشابهات را برای ساکنان ترک زبان و فرهیخته این دو کشور توضیح دادم ، آنها هم از این برداشت من به هیجان آمدند. همه ما دنبال دیار آشنایی هستیم که بتواند بخشی از هویت گذشته ما را یادآورباشد و پیام هایی بسیار کهنی ، از مردمانی داشته باشد که روزگاری به هم نزدیک بودند ، و توانستند فرهنگ مشترکی بسازند .
هرچند امروزه ما همه از هم پراکنده هستیم و ذهنمان چیزی جز مسائل روزمره را درک نمی کند و فرا رفتن از زندان زمان و مکان را نمی طلبد . برای من این پرسشها مطرح است : آیا این همه تشابه یک اتفاق است ؟ آیا از یک گذشته مشترک حکایت ندارد؟ اگر ما چنین گذشته مشترکی داشته باشیم ، آیا نباید از این همه خاطره شاداب خاک وطن تقدیر کنیم که بدون پرده پوشی و بی دروغ ، همه اسناد پدران ما را برای ما نگهداشته است ؟ آیا لازم نیست با زبان خاک اثرار آمیز وطن آشنا شد؟ آیا این خاک عشق و محبت باور نکردنی ما را به خود فرا نمی خواند؟