فلسفه تاريخ
ما بیش از آن که روزگار خود را ساخته باشیم از دست آورد نسل های پیشین بهره می بریم و نسل های بعد نیز وامدار یا خراب کنش ما هستند. این نکته راز ارتیاط ناپیدای نسل ها را فاش می کند .پس نسل ها بهم پیوسته هستند و همه چیز را نمی توان از نو ساخت ولی می توان میان امور ساخته شده با استفاده از دانش هماهنگی بیشتر پدید آورد .
آیا شما به جد به گشته نگریسته اید ؟ می دانید میزان فهم انسان ها از گذشته بسیار متفاوت است ؟ چرا ؟
آیا می دانید میزان فهم ما از گذشته است که راه آینده را برای ما روشنتر می کند؟من از شما می پرسم : شما چگونه به گذشته علم می یابید ؟ چگونه آن را تحلیل می کنید و چگونه آن را قابل بهره برداری می کنید؟ آیا از قواعد آن آگاه هستید؟آیا اصولا به گذشته بها می دهید ؟ یا اینکه فقط به آینده می اندیشید؟ اگر فقط به آینده می اندشید و کار به کار گذشته ندارید چگونه می توانید باآن روبرو شوید؟ این همه تجربه را از کجامی توان بدست آورد؟ مگر می توان بدون فهم روشن زمان های سپری شده به استقبال زمان های نیامده رفت ؟ تاخاطر انسان از اندوه غروب آفتاب تیره نشده باشد چگونه ممکن است با برآمده سپاه خورشید به وجد آمده و لب به ستایش انوار آن بازکند ؟