بار دیگر اوچ قیزلار

دوست عزیزی که خودش را ماهان معرفی کرده است در یادداشتی برای این وبلاگ چنین نوشته اند:

" طی بررسی هایی که در این محوطه ( اوچ قیزلار) انجام داده ام این جا یک مکان باستانی با آیینی جالب و از لحاظ تمدنی در نوع خود بی مانند است.

اوچ قیزلار شامل سه سنگ بزرگ جثه  ای است که سنگ اول از آن میان تراش خورده و پیکر انسانی را مجسم می کند و روبرویش یک محوطه باز وجود دارد. در این محوطه کوه سنگی موزا داشی قرار دارد و این پیکره گو این که آن کوه را تماشا می کند. از سمت راست میان دو سنگ دویار چینی وجود داشته که انگار برج دیدبانی منطقه بوده و پشت سر رخ تراشیده شده ، کوه قلعه قربانشیر واقع شده است که رموز زیادی در آن منعکس شده است".

من ضمن بازتاب این نکات بسیار ارجمند این دوست ناشناخته و اندیشمند و متخصصم ، امیدوارم روزی ایشان با پسر بزرگم دکتر میثم جلالی بتوانند به کمک و مشارکت هم و با مساعدت مقامات محلی، از این نشانه های پر اهمیت ، رمز گشایی کنند و از این طریق بخشی از تاریخ اعجاب آور منطقه اوریاد عزیز و دوست داشتنی مان، برای ما و نسل امروز روشن شود. جستجوی هویت های فراموش شده از ابعاد فطری یک انسان موحد است.

یئدی نامه

هفت نامه مجموعه سروده های میرزا صادق اوریادی است. اثری از قرن 13 هجری قمری که به همت علی محمد بیانی تدوین و تصحیح شده و بهار سال 1395 از سوی نیکان کتاب، در زنجان منتشر شده است. از آغاز کتاب روشن می شود که دلیل اصلی سرودن این اشعار از سوی میرزا صادق، کوری اجاق و نداشتن فرزند بوده است. همان اندوهی که فردی مثل جلال آل احمد را وا داشت تا کتاب سنگی بر گوری را بنویسد. میرزا صادق در 1200 هجری در مانشان چشم به جهان باز کرد و حدود 1270 هجری قمری رخت از این دنیا به عالم غیب کشیده است. او انسانی فرهیخته و اهل عرفان بوده و در اشعار خود از اوریاد چایی و انگوران و مانشان سخن به میان آورده و اطلاعات ارجمندی را در اختیار خواننده اشعار خود قرار می دهد. او ضمن آشنایی با حساب سیاق و کتاب نصاب، معجم ، از تاریخ دُره نادری سخن به میان می آورد. منابعی که من هم در دوران کودکی خود در مکتب خانه های پری دست کم با نام آنها آشنا شدم و نسخه ای از تنبه الغافلین ترمذی و دُرّه نادری را هنوز هم در کتابخانه خود دارم. برای من همیشه این پرسش مطرح بود که تنبیه الغافلین و تاریخ وصاف و یا دُرّه نادری از کجا به این مکتب خانه ها راه یافته است. اما امروز پس از شصت سال کند و کاو برایم روشن شده که ارتباط ازبک ها از قرن پنجم با منطقه اوریاد، پای تنبیه الغافلین ترمذی را که نویسنده خود متولد ترمذ از شهرهای مهم و باستانی ازبکستان امروز بوده است، به اوریاد و پری باز کرده است. چنان که ارتباط نادرشاه افشار با منطقه اوریاد و ایل افشار، چندین بار پای او را در لشکر کشی علیه عثمانی ها به این ناحیه کشاند، و من این نکات را در کتاب تک نامه پری به تفصیل و مستند ذکر کرده ام و در ضمن آن از جد اعلای حود مرحوم  محمد بیک که همراه تعدادی از ساکنان اوریاد به ویژه ساکنان منطقه انگوران برای ملازمت رکاب نادر به منطقه بجنورد و بیرجند و کلات رفتند و بعد از مرگ نادر بار دیگر به دیار خود برگشته اند، یاد آور شده ام. من خواندن کتاب یئدی نامه میرزا صادق اوریادی مانشانی را به همه عزیزان فرهیخته و صاحب نظر اوریادی توصیه می کنم. مراجعه به این نوع آثار می تواند به تدریج امکان فهم دقیق تاریخ پر فراز و نشیب این منطقه را برای ما و نسل های آینده این سر زمین سحر انگیز روشن کند.

پرسه ای در ادبیان کهن زبان ترکی

یکی از کهن ترین متن های ادبیات حکمی و فلسفی ترکی، کتاب "قوتاد غوبیلیک" اثر یوسف خان حاجب بالاساغونونلو است.

این اثر گرانبها حدود 1000سال پیش نوشته شده و بدون شک یکی از شاهکارهای ادبی جهان و یکی از کهن ترین آثار در زمینه حکمت عملی به زبان ترکی است.

یوسف بالاساغونلو در دوره قاراخانیان می زیست و وزیر مشاور این حکومت بوده است. من در سفر خود به جنوب قرقیزستان در سال 1396 خورشیدی، بخشی از میراث بر جای مانده قره خانیان را از نزدیک بازدید کردم. بالاساغون هم در جنوب این کشور قرار دارد. موضوع اصلی این کتاب نقش سیاست گذاری و حکومت، در سعادت انسان، در  6645 بیت شعر است.

این کتاب گرانسنگ در دو جلد به اهتمام و تدوین و ترجمه م. کریمی در تبریز از سوی نشر اختر، درسال 1394شمسی به سه زبان ترکی، آذری و فارسی منتشر شده است و بخشی از هویت فرهنگی ترکها را در خود منعکس کرده و برای کسانی که مایل هستند با علوم عقلی بویژه در حوزه فلسفه سیاسی ترک زبانها آشنا شوند،خواندن این کتاب را توصیه می کنم.

کارهایی که می شود کرد.

روزگار ما انسانها را بیشتر از هم دور و آنها را به تدریج منزوی و خود گرا می کند. خاطره شاید در آینده خریدار نداشته باشد، افراد به تدریج مجبور خواهند شد که از خاطرات خود فاصله بگیرند. پیشینه و تجربه هم شرایطی شبیه خاره را خواهند داشت. این امور سبب خواهند شد تا ما مدام از خودمان دور شویم. یک چیزی فاقد هویت، حتی چیزی کمتر از اشیاء. در چنین شرایطی چه بر سرما خواهد آمد؟ دوران پیری را انسانها چگونه سپری خواهند کرد. اندکی بیندیشید. سرنوشت همه ما بسیار شبیه هم تمام خواهد شد پر از خلا و خواسته های ناتمام و تنهایی پایان ناپذیر. ما برای گریز از این تباهی جانکاه لازم است هویت های ممتاز قومی خود را زنده کنیم. همان چیزهایی که جهان کنونی آنها را از ما می خواهد بگیرد و ما گله وار و بی ریشه تحت سلطه دنیایی قرار بگیریم که جز فساد چیزی را بر ما تحمیل نکرد. برای نیل به این هویت ها کار فردی کار آمد نیست باید با کار جمعی یکدیگر را در راه این هویت سازی کمک کنیم. یکی از کارهایی که می تواند عامل موفقیت این برنامه باشد. نشر داشته ها، خاطرات، اسناد، تصاویر، نامه ها، یادداشتها، بازیها، ترانه ها، چیستانها و حکایت ها است. پیشنهادم این است که فرستادن از شما و نشر آن در فضای مجازی از من. با نام خودتان و بدون تحریف و با حفظ امانت. مشروط بر این که بدگویی از کسی در این آورده ها نباشد.

پارادوکس وحدت و کثرت .

بهار مظهر کثرت است. ظهور انبوهی از گلها، علفها، بارش بی شمار قطرات باران، چشمه ها، نغمه ها، نواها و...فهم درست بهار و کثرت بی حد وحصرآن، به نگاه توحیدی نیاز دارد، درنقطه مقابل فهم توحیدی هم به پذیرش کثرت. پس نه کسانی که تنها در وحدت می مانندو کثرت را بر نمی تابند، به توحید می رسند، و نه کسانی که در کثرت می مانند و قدرت انتقال از کثرت به وحدت را ندارند، از راز و رمز کثرت سر در می آورند. ما بدون این دو فهم کلان نگر از حکمت کثرت و وحدت بهره نخواهیم برد. کاربرد این فهم البته تنها در حوزه حیات مادی نیست، بلکه کاربرد آن در همه قلمروهای مهم جامعه، طبیعت، نفس و تاریخ؛ جریان دارد. براین اساس تحمل قومیت ها گوناگون که در سراسر سرزمین مادری خود ایران شاهد آن هستیم، و فراز و فرود تاریخمان، و تنوع آرمانها و خواهش ها و آمال و کثرت موجود در نظام طبیعت که در بهار رخ می نماید، همه به همین فهم نیازمند است. این فهم ارتباط دانشها و طبقه بندی آنها را امکان پذیر می کند. در واقع فهم توحیدی یعنی عبور از کثرت به وحدت و از وحدت به کثرت، کلان ترین سرمایه معنوی و حکمی یک انسان معنویت گرا که در راه سلوک و معنی وری گام ودر فراخنای هستی گام بر می دارد، شمرده می شود. بهار مجلی برای برخورداری از این فهم است. این فهم  می تواند هر روز ما را بهاری کند. ارتباط اقوام ایرانی را امکانپذیر و پرتو روشنی به ترایخ گذشته ما می اندازد.

تقدیم به همه  فرزندان راستین بهار.

یگانه بانوی مرثیه سرای اوریاد

فضه خانم حسینی دختر مرحوم حاج سید بابا از زنان پاکدامن، فاضله و شاعره ی منطقه ی اوریاد است .در طول تاریخ پری کمتر بانویی به لحاظ تقوی، معنویت، مردم دوستی و خدمت به همنوع همانند ایشان در میان ساکنان پری نامور شده است.ایشان را می توان بزرگترین بانوی مرثیه سرای اوریاد دانست.

فضه خانم در سال 1293 هـ. ش چشم به دنیا باز کرد. در دوران طفولیت در پری نزد ملا محمد حسن باکتابهای قدیمی و هردو زبان فارسی و عربی آشنا شد. او دارای نبوغ و استعداد سرشار بود و به هر دو زبان فارسی و ترکی شعر می سرود و به دلیل مردم داری و هنر پروری و عدم وابستگی به تجملات دنیوی و عشق بی پایان به خاندان اهل بیت مورد احترام همه بود.

ایشان حدود سال 1312 با مرحوم حاج سید احمد حسینی ازدواج کرد و سال 1321 هـ. ش در پی مریضی که جهت معالجه همراه شوهر خود به تبریز سفر کرد ولی نتیجه نگرفت، در سن 28 سالگی در پری از دنیا رفت و در گورستان پری دفن شد. مرحوم حاجیه خانم فاطمه ی حسینی، تنها بازمانده ی ایشان بود که در 9 سالگی مادر را از دست داد و زیر نظر مادربزرگ خود زینت خانم و پدرش مرحوم حاج سید احمد پرورش یافت. او که در سوم آبان سال 1312 در پری به دنیا آمده بود، در 13 سالگی در شهر قم با حاج شیخ محمود جلالی ازدواج نمود و بخش عمده زندگی خود را در قم و مشهد سپری نمود و روز 27 خرداد 1374 در مشهد در گذشت و در گورستان بهشت رضا دفن شد. حاج خانم حسینی نیز همانند مادر خود ، از زنان مومن و متخلق به اخلاق الهی، فاضله و شاعره بود.

آفاق بلند اندیشه ی فضه خانم در اشعار ایشان که عموما مراثی اهل بیت می باشد، به خوبی آشکار است. وی علیرغم زندگی بسیار کوتاهش نمایشی از صداقت، کمال، عشق و پرستش بود.

فضه خانم درد و مهنت خاندان عصمت و طهارت را با تمام وجودش لمس می کرد و در اشعار زیبا و ستودنی خود پرده های تکان دهنده ای از انقلاب حسینی را به تصویر کشیده است.ما به تجلیل از شخصیت فضه خانم، یک بند افراد ایشان را در اینجا به مناسبت ایام عزاداری سالار شهیدان حضرت حسین بن علی (ع) نقل می کنیم، باشد تا با احیای یاد و نام و پیام او توجه بانوان تحصیل کرده ی اوریاد را به این تندیس پرهیزکاری و علم و هنر جلب کنیم:

گتیر ساقی منه بیرجام اعلا ایچیم برگولشنه ائیلیم تماشا

گوروم گوللر نه دن یاسا با تیبدیر بنفشه گردنینی کج دوتوبدور

قیزیل گوللر نه دن اولموش پریشان دوشوب بو خسته یادیمه او عطشان

هامی لاله شقایق غرق ماتم هزاره ناله ائیلر چشم پر غم

با تیبدیر سونبول و سوسن ملاله فغان ائیلر بوتون ائیللر عزایه

دوتوبدور هر طرف غم جویباری گئدیب نرگس لرین صبر و قراری

نه دور سیری، گول آغلار بولبول آغلار اگر باخسان تمام اهل دل آغلار

بهار کربلایه بیر نظر قیل دو لا نما آیری گولزاری حزر قیل

تماما سرویلر توپراقلار اوسته حرم بولبول لری چون مرغ بسته

آچیلمیش قرمیزی گول تک بیرالر بویانمیش قانینا یوسف لقالر

دوشوب توپراقلار گول تک جوانلار گلیب لر نالیه قدّی کمانلار

اوچ قیزلار

در گذشته ، در یکی از نوشته هایم به این نکته اشاره کردم که پری و اوریاد خود به تنهایی دنیایی است پیچیده و پر رمز و راز . در تکمیل این سخن می گویم : فکر نمی کردم تا این اندازه این محدوده از خاک سرزمین نیاکانمان ، به عنوان یک منطقه شگفت انگیز قابل تامل باشد. 

سال گذشته در کنار تعدادی از خویشاوندان به علم کندی رفتم و در بازگشت برای نخستین بار اوچ قیزلار را در مسیر خود از علم کندی به پری ، از نزدیک مشاهده کردم . این دیدار برایم از آن جهت اهمیت داشت که از دوران کودکی افسانه اوچ قیزلار الهام بخش من بود و در بازگشت از علم کندی خوشحال شدم که این کوهستان را از نزدیک می بینم . ولی مهم تر از این دیدار نکته ای بود که درسفر اخیر به ازبکستان و قرقیزستان با آن روبرو شدم. باورتان می شود که در کشور ازبکستان ، در مسیر تاشکند به سمرقند کوهستان مشابهی به همین نام ، یعنی اوچ قیزلار وجود دارد ؟ و در جنوب قرقیزستان در شهر باستانی (اش) کوهی به نام سلیمان تو که همه ایرانیان را به یاد تخت سلیمان می اندازد ؟ این تشابه وقتی برای من تعجب آور بود که متوجه شدم ، شهر _اش _ به ضم الف ، نام خود را وامدار اوشو  است . یک واژه اوستایی که زردشتیان آن را به معنی حضرت بکار می برند و برای بیان قداست زرتشت از این تعبیر استفاده می کنند .در این کوهستان چند غار و مغاک وجود دارد که هنوز آداب مهرپرستان در آنها حفظ شده است و زنان برای بارداری در آنجا حضور یافته و نذر و نیاز می کنند. درست مثل آن مراسمی که من در دوران کودکی خود در ایوان قایا و دلیک قایا در کوههای مسیر توزلار پری شاهد آن بودم.

وقتی من این تشابهات را برای ساکنان ترک زبان و فرهیخته  این دو کشور توضیح دادم ، آنها هم از این برداشت من به هیجان  آمدند. همه ما دنبال دیار آشنایی هستیم که بتواند بخشی از هویت گذشته ما را یادآورباشد و پیام هایی بسیار کهنی ، از مردمانی داشته باشد که روزگاری به هم نزدیک بودند ، و توانستند فرهنگ مشترکی بسازند .

هرچند امروزه ما همه از هم پراکنده هستیم و ذهنمان چیزی جز مسائل روزمره را درک نمی کند و فرا رفتن از زندان زمان و مکان را نمی طلبد . برای من این پرسشها مطرح است : آیا این همه تشابه یک اتفاق است ؟ آیا از یک گذشته مشترک حکایت ندارد؟ اگر ما چنین گذشته مشترکی داشته باشیم ، آیا نباید از این همه خاطره شاداب خاک وطن تقدیر کنیم که بدون پرده پوشی و بی دروغ ، همه اسناد پدران ما را برای ما نگهداشته است ؟ آیا لازم نیست با زبان خاک اثرار آمیز وطن آشنا شد؟ آیا این خاک عشق و محبت باور نکردنی ما را  به خود فرا نمی خواند؟