زندگی خواب خوشی است برای کسانی که همه چیز را در خواب می بینند و در خواب زندگی می کنند و در خواب می خوابند ودر خواب می میرند . اما آدمهایی که زندگی را در بیداری تجربه می کنند زندگی یک چیزی مثل حمام سونا است آب گرم و سردش کنار هم است می توانی هرجور خواستی عمل کنی فقط باید به عاقبت کارهات بیندیشی و از داوری مردم غافل نمانی چون بخش عمده زندگی همان عاقبت کارها است این قسمت ابتدا نامرئی است ولی بعد هرچقدر بر حیاتت افزوده تر می شود برای تو عمده ترمی شود و برای دیگران عبرت . این بخش  بخش دست آورد ها و تنهایی های تواست . تو در این قسمت همیشه تنها می مانی و باید به تنهایی به این قسمت سرک بکشی و به تامل بنشینی .

تامل در این که چرا تو مایه عبرت شدی ؟ چرا از اندوخته دیگران استفاده نکردی ؟ چرا همه چیز را دست کم می گیری ؟ چرا فکرمی کنی راه حل میانی وسهل وجود دارد؟ چرا به همه خوش باوری ؟ یا تامل در این که حالا چه می توانی بکنی و کدام راه را باید تجربه کنی ؟

تو برای این که مایه عبرت دیگران نشوی باید هیچ کارنکنی این طوری بی اشکال خواهی شد . آدمی که هیچ کاری را انجام نمی دهد هیچ اشکالی نخواهد داشت . اشکال از زمانی شروع می شود که انسان می خواهد براساس دریافت های خود - حتی پس از مشورت با دیگران - عملی را انجام دهد . هرروز در باره این کار یک جور داوری می شود . بستگی به حال افراد و میزان موفقیت تو و فرهنگ حاکم برزمانه دارد . هریک از این متغیر ها می تواند نظر ها را نسبت به کار تو تغییر دهد . تاجایی که یک روز کار تو را شایسته تقدیر بدانند و روزی دیگر آن را کاری ناشایست .

پس مهم تر از نحوه داوری های مردم نگاه خودت به کارهایت در متغیر زمان است . اگر تو علیرغم گذشت زمان کارهایت را مردود ندانستی این یک کامیابی واقعی است البته مشروط بر این که در واقع و بر اساس امور نفس الامری نیز کنش تو سازگا با سنت های حاکم برهستی باشد و صرفا یک خوش بینی افراطی و بی دلیل نباشد .

پس مهم سه چیز است : یکی تو هستی تویی که حقیقت ازلی را بدرستی فهمیده ای و یکی همان حقیقت ازلی است که همه حق ها به او بر می گردد و یکی هم بردباری که می توانی در برابر داوری ها ناصواب مردم داشته باشی و در میان انبوه داوری های درست و نادرست راه حق را گم نکنی و تحت تاثیر فشارها از آن عدول ننمایی . این می تواند گوشه ای از فلسفه زندگی اجتماعی انسان باشد .