اسناد پري


در مکتب مرحوم سید ابراهیم

یکی از چهره های دوست داشتنی پری در دهه های بیست وسی قرن حاضر مرحوم سیدابراهیم بود . او در پی واقعه تلخ قحطی همزمان با تعدادی از خانواده ها ی گروسی دیگر از به پری مهاجرت کرد . این رویداد در ایام حیات پر برکت مرحوم حاج سید بابا (متوفی ۱۳۳۳هجری قمری) اتفاق افتاد  یعنی حدود یک صد و بیست سال پیش.

مرحوم میر ابراهیم انسانی متشرع و بسیار مورد وثوق و علاقه مردم بود . تکیه کلام ایشان نسبت به کسانی که مدام مزاحمش می شدند تا از دل خوش این سید بزرگوار بهره ای ببرند این  : " قوزی پوخی اولما" بود.ملاحت طبع و صراحت بیان ایشان اعجاب انگیز تلقی می شد .

می توان مرحوم میر ابراهیم را صاحب یک مکتب طنز دانست . او خدادادی اهل مزاح و شوخی بود و هر کجا حضور می یافت شخصیتش توجه همه را به خود جلب می کرد .  ازایشان طنز های زیادی در زمان حیات و پس از درگذشتش بر سر زبان ها بود . ما در فرصتی بخش هایی از  سخنان و خاطرات دوست داشتنی ایشان را  خواهیم آورد. در این فرصت تنها  به دو عکس باقی مانده از ایشان که از آسیب زمان باقی مانده و از طریق پسرش آقا میر حبیب بدست ما رسیده است پسنده می کنیم  : 

کار فرمایان و خراج گذارن نفس

تاریخ را نمی توان ببازی گرفت . تاریخ یک حقیقت غیر قابل اجتناب است . تاریخ را دکتر شریعتی امری جبری و همراه با جبرجامعه و جبر نفس و جبرطبیعت جهار زندان آدمی می نامید . زندانهایی که خروج از آنها فقط از مجرای آگاهی و اراده امکان پذیر می شود و راه دیگری برای برون شد از آن وجود ندارد.

من خود هر چهار زندان را مدام در کنار خود لمس می کنم و از زمان های بس دور این حقیقت تلخ را فهمیده و تحمل کرده ام وتنها راه عبور از این جبریت ها را در عبور از نفس و خواسته های آن یافته ام .

اما نفس چه داستانها که ندارد و در لباس لذت طلبی و تامین نیاز های خود چه فجایعی را که برسر مانمی آورد ؟! اوبا موش مردگی خود چقدر ترحم انسان را به حود جلب نمی کند؟! و توجه به نفس خود چگونه مقدمه  فرو غلطیدن به جبریت های دیگر نمی شود ؟! .

از این همه دام چگونه می توان رهید؟ به نظر می رسد همه آموزه های موسی و بودا و محمد(ص) را می توان در یک کلمه در روش رهایی از نفس خلاصه کرد .

تاریخ را در اصل دو گروه از انسان ها ساخته اند :

۱- کارفرمایان نفس .

۲- کارگران نفس .

البته ممکن است انسان فرمان بر نفس نیز تحت تاثیر فریب های آن خود را در شمار فرمان روایان تلقی کند ولی کرده ها این دو تیره از هم متمایز است . یکی زنجیر ها را پاره می کند و انسان متوجه رهایی خود از جهان وابستگی ها می شود و دیگری مدام زنجیر بر پای خود و همرا هان می گذارد .

 

سه نگرش به تاریخ

منظور ما از تاملات فلسفی در حوزه تاریخ پناه بردن به آن دور دست ها نیست . تاریخ در کنار ما در حال شکل گیری است و فلسفه آن نیز همزمان با همه قواعد و قوانین خود در ذهن آدمی جریان دارد . پس تاریخ و فلسفه آن برای اهل معرفت ملموس و یا مفهوم  است .

نگاه ما به تاریخ از سه حالت خارج نیست :

۱- نقلی

۲- علمی

۳- فلسفی

نگاه جامد به تاریخ که پدیده ها را همانند تک فریم می بیند و به رابطه آنها با یکدیگر توجهی ندارد نگاه نقلی است و نگاه مرتبط به پدیده های تاریخی که به کشف برخی از قواعد موجود در آن منتهی می شود یک نگاه علمی است و نگاه جامع به کل تاریخ یک نگاه فلسفی است .

نگاه سوم از دو نگاه پیشین بی نیاز نیست . در مجامعی که نگاه سوم شکل نیافته به این دلیل است که از دو نگاه پیشین خبری نیست .واقعه نگاری و تاریخ نگاری علمی می تواند مقدمه فهم فلسفی از تاریخ را فراهم کند . اهمیت این فهم از آن جهت است که انسان با این نگاه است که می تواند به مخزن اصلی عبرتگاه تاریخ راه یابد . جایی که بصیرت و اعتبار فراهم می آورد .

اگر مفهوم اعتبار از عبور گرفته شده باشد . در این صورت عبور انسان از گذرگاه تاریخ زمانی منتهی به فهم می شود که انسان توشه خود را از این رهگذر فراهم آورد یعنی تاریخ منشاء فهم و در شمار منابع معرفتی در آید یا دست کم انسان بتواند آن را به یکی از منابع معرفتی خود تبدیل کند .

فلسفه تاريخ

فلسفه نوین تاریخ فلسفه کهن آن نیز هست . در حقیقت این فلسفه  فهمی نو از یک حقیقت کهن است .بدیهی است که ما با آگاهی یا جهل خود آینده و تار و پود آن را می سازیم . آینده ای که وقتی زمان آن فرا رسید و زمان از آن درگذشت دیگر آینده نیست بلکه گذشته است .اگرکنش امروزین ما بر بستر  امور نفس الامری که در حاق ذات خود کیهانی هستند استوار نباشد و از سر جهل و نگاه خمار نادانی پدید آمده باشد ما محکوم تاریخ و جبریت آن خواهیم بود . چون تر دیدی نیست  هر انرژی که از ما آزاد می شود بر حسب نوع و خواستگاه خود تاثیر خاص خود را برآینده ما خواهد گذاشت .آینده را جهل یا آگاهی ما می سازد و روشن است کدام آینده می تواند با ماسازگارتر باشد؟ و کدام آینده می تواند وقتی به گذشته تبدیل شد حضور فهم و اراده مارا در خود بیشتر نشان خواهد داد .

ما بیش از آن که روزگار خود را ساخته باشیم از دست آورد نسل های پیشین بهره می بریم و نسل های بعد نیز وامدار یا خراب کنش ما هستند. این نکته راز ارتیاط ناپیدای نسل ها را فاش می کند .پس نسل ها بهم پیوسته هستند و همه چیز را نمی توان از نو ساخت ولی می توان میان امور ساخته شده با استفاده از دانش هماهنگی بیشتر پدید آورد .

آیا شما به جد به گشته نگریسته اید ؟ می دانید میزان فهم انسان ها از گذشته بسیار متفاوت است ؟ چرا ؟

آیا می دانید میزان فهم ما از گذشته است که راه آینده را برای ما روشنتر می کند؟من از شما می پرسم : شما چگونه به گذشته علم می یابید ؟ چگونه آن را تحلیل می کنید و چگونه آن را قابل بهره برداری می کنید؟ آیا از قواعد آن آگاه هستید؟آیا اصولا به گذشته بها می دهید ؟ یا اینکه فقط به آینده می اندیشید؟  اگر فقط به آینده می اندشید و کار به کار گذشته ندارید چگونه می توانید باآن روبرو شوید؟ این همه تجربه را از کجامی توان بدست آورد؟ مگر می توان بدون فهم روشن زمان های سپری شده به استقبال زمان های نیامده رفت ؟ تاخاطر انسان از اندوه غروب آفتاب تیره نشده باشد چگونه ممکن است با برآمده سپاه خورشید به وجد آمده و لب به ستایش انوار آن بازکند ؟

فلسفه نوین تاریخ

دنیا چونان سیلابی راه خودرا در پیش گرفته است ودنیادار چونان کفی بر روی آن بی اراده می تازد واز عاقبت خود بیمناک . در این تعامل یک سویه سرنوشت انسان بصورت جبری رغم می خورد وخود او هیچ نقشی را جز تبعیت کورکورانه از رویداد های محتوم به عهده ندارد . این است دترمنیسم تاریخ .  حقیقتی که بر زبان هگل فیلسوف آلمانی چاری شد  او می گفت : "خدای ارابه تاریخ از روی اجساد کشته شدگان می گذرد" تفکری که پیش از او در باور اقوام آریایی به شکل آیین زروان و در نمادی بسیار کریه بازتاب یافته بود و در دوره اسلامی این آیین با نام آیین دهری شناخته شد و عده ای بخطا آن را همان ماتریالیسم و ماده گرایی دانستند .

بنظر می رسد هرچنددر صیرورت انسان عنصرزمان عامل بسیار تعیین کننده ای است ُ اما نه زمان و نه اموری که زمانی هستند نمی توانند بر عنصر اراده وآگاهی آدمی تفوق یابند. اینها نکاتی است که اسلام به ماآموخت . انسان  با آگاهی واراده خود می تواند بر قهر و غلبه زمان و مقتضیات آن چیره شود و از این رهگذر است که تاریخ ساخته می شود .

در حقیقت تاریخ را دو تیره از انسان ها ساخته اند: دانایان و نادانان. تاریخی که مانند ارابه های گلادیاتورهای رومی عمل می کند و از روی اجساد انسان های قربانی شده می گذرد تاریخی است که بدست تادانان وستمگران ساخته می شود . اماتاریخی که بدست آگاهان به تاریخ و قواعد آن ساخته می شود نه تنها جبری عمل نمی کند بلکه جبریت هارا می شکند.

ماباید تاریخ خود را خود و با بهره گیری از حکمت و حلم بسازیم . دیدگاه نوینی که می تواند فلسفه نوینی را در فلسفه تاریخ پایه گذاری کند .