وقتی  نظر دوستان و هم وطنان را در  وب می خوانم احساس می کنم چقدر خوشبختم که با این همه فاصله ها می توانم باکسانی در ارتباط باشم که دوستشان دارم و مشتاقانه بیش از چندین دهه در خلوت زندگیم به آنان فکرکردم و همیشه در انتظارشان بودم .

من با خود فکر می کنم هرگز از روستای پری بیرون نیامده ام و همه حجم ذهن مرا کوه ها و جمن زارها و دشت های اوریاد پر کرده است . جهان اساطیری مرا ئوج قیزلار و قری کلگی و هرای داغی می سازد . من صدای پدرانم را از این جهان شگفت انگیز به وضوح می شنوم .  خاک پری عطر نمناک پدرانم را به یاد من می اندازد .

اوریاد مدام به من الهام می دهد . هیچ جای این چهان به اندازه این سرزمین فراموش شده برای من دوست داشتنی نبوده و نیست . وقتی به میدان روبروی مسجد پری می اندیشم یاد آخرین کاروانهایی که موقع ییلاق و قشلاق به پری می آمدند و بارهای امانتی خود را به خانه مرحوم سید بابا می سپردند در ذهنم تیر می کشد و شادابی جمن مغان بی بیادم می آید که موقع پاییز پس از آنکه چمن ها درو و میان مردم تقسیم می شد اوبا می آمد و زبانه  آتش در اجاق کوچ نشینان مهاجر مردم را به یک نشست شبانه فرامی خواندو همه صدای نی خان علی را از دور دست ها می شنیدند. آنها با خود سرود حیات را زمزمه می کردند.

باورم نمی شود که این همه در اوریاد به حیات و راز های سر بمهر آن نزدیک بودم و خود نمی دانستم . هرچه از آن جهان شگفتی ها فاصله گرفتم از خود بیگانه شدم . شب ها صدای مرغ شب و نفیر حرکت پری چایی مرا در جهان زیبای خیال به پرواز در می آورد . باخود می اندیشیدم مرغ شب چه می خواند؟ چرا  این صدااین همه برای من وهم انگیز است و هنوز این راز برای من حل نشده است . باورتان می شود چاروق های دست ساز آن همه خاک را با پایم آشنا می کرد و نسیم براستی سر وصورتم را لمس می کرد و من هرگز احساس تنهایی نداشتم و من خود را از طبیعت جدا احساس نمی کردم .

 برای من همه چیز از این سرزمین آغاز می شود . از این سرزمین اهورایی . من می دانم که اندیشه های شیخ اشراق در همین سرزمین ها شکل گرفت . جایی که نزدیک ترین نسبت را توانست میان عالم خاک و افلاک بر قرار کند .

اگر بخواهم می توانم شما را بر بال اندیشه ام بنشانم و با خود تا اوج کهکشان اوریاد ببرم . شناخت این وجب از خاک برابر است با شناخت همه جهان خاکی . آن دور دست ها نگردید بیایید با هم این سفر را آغاز کنیم . سفری که مارا از این خواب اغواگر بیرون آورد و همه دشت های تاریخ را لبریز از سخن کند. تاصدای آخرین کوبه در خاموش نشده است مرا پاسخ دهید.