دنیا چونان سیلابی راه خودرا در پیش گرفته است ودنیادار چونان کفی بر روی آن بی اراده می تازد واز عاقبت خود بیمناک . در این تعامل یک سویه سرنوشت انسان بصورت جبری رغم می خورد وخود او هیچ نقشی را جز تبعیت کورکورانه از رویداد های محتوم به عهده ندارد . این است دترمنیسم تاریخ .  حقیقتی که بر زبان هگل فیلسوف آلمانی چاری شد  او می گفت : "خدای ارابه تاریخ از روی اجساد کشته شدگان می گذرد" تفکری که پیش از او در باور اقوام آریایی به شکل آیین زروان و در نمادی بسیار کریه بازتاب یافته بود و در دوره اسلامی این آیین با نام آیین دهری شناخته شد و عده ای بخطا آن را همان ماتریالیسم و ماده گرایی دانستند .

بنظر می رسد هرچنددر صیرورت انسان عنصرزمان عامل بسیار تعیین کننده ای است ُ اما نه زمان و نه اموری که زمانی هستند نمی توانند بر عنصر اراده وآگاهی آدمی تفوق یابند. اینها نکاتی است که اسلام به ماآموخت . انسان  با آگاهی واراده خود می تواند بر قهر و غلبه زمان و مقتضیات آن چیره شود و از این رهگذر است که تاریخ ساخته می شود .

در حقیقت تاریخ را دو تیره از انسان ها ساخته اند: دانایان و نادانان. تاریخی که مانند ارابه های گلادیاتورهای رومی عمل می کند و از روی اجساد انسان های قربانی شده می گذرد تاریخی است که بدست تادانان وستمگران ساخته می شود . اماتاریخی که بدست آگاهان به تاریخ و قواعد آن ساخته می شود نه تنها جبری عمل نمی کند بلکه جبریت هارا می شکند.

ماباید تاریخ خود را خود و با بهره گیری از حکمت و حلم بسازیم . دیدگاه نوینی که می تواند فلسفه نوینی را در فلسفه تاریخ پایه گذاری کند .